سرودهای اوستایی، به ویژه یشتهای كهن، حاوی ستایشهای بسیاری دربارهی "اسب" (هندواروپایی: ek'uo*، اوستایی: aspa، پارسی باستان: asa/aspa، پارسی میانه: اسپ) هستند. اسبان تندرو از جملهی بیشترین عطایای خواستار شدهای بودند كه Ashi، ایزدبانوی نبكبختی، میبخشید (یشت 17/12). خود ایزدان نیز دارای اسبانی زیبا بودند: "چهار تیزپای (اسب) تكرنگ، سپید، جاودانه، پرورش یافته با خوراكی مینَوی، با سمهای پیشین نعل شده با طلا و سمهای پسین نعل شده با نقره" گردونهی میترا را میكشیدند (یشت 10/125)؛ چهار اسب سپید نیز گردونهی Sraosha (سروش) را میكشیدند (یسن 57/27 به بعد). ایزدِ سرور اسبها، Durvaspa ="دارای اسبان درست" نام داشت، در حالی كه Verethraghna (ورثرغنه، بهرام) و Tishtriya (تیشتر)، ایزد به جنبش درآورندهی ابرها، به شكل و هیأت اسبی به رنگ سرخ روشن نمایان میشدند (یشت 14/9؛ 8/18).
از اسب اصولاً برای كشیدن گردونههای جنگی استفاده میشد، اما كاربرد تدریجی آن به صورت یك جانور سواری در اوستا گواهی شده است، كه برپایهی آن، برخی از پهلوانان به میدانهای جنگ یا محلهای قربانی كردن، "سوار بر اسب" وارد میشدند (مانند یشت 5/51؛ 10/11؛ یسن 11/2). اسبها به درگاه ایزدان نیز قربانی و فدیه میشدند. آبان یشت از بسیاری از شاهان و پهلوانان ایرانی كه یكصد اسب، یكهزار گاو، و ده هزار گوسفند به پیشگاه Aredvi Sura Anahita قربانی میكردند و او را از برای بخششهایی ویژه فرامیخواندند، یاد و تجلیل میكند. این گونه ذكرها به خوبی به ارزش اسبها دلالت میكنند، و در واقع، یك قطعهی اوستایی گزارش میدهد كه اسبی عالی (aghryo.temo) ارزشی معادل هشت گاو آبستن داشت.
جامعهی ایرانی به چهار طبقه تقسیم میشد: دینیاران، كشاورزان، افزارمندان، و گردونهرانان (rathaeshtar، یعنی، جنگجویان) (یسن 19/17). ظاهراً مردم اوستایی مسابقات ارابهرانی و اسبسواری اجرا میكردند، و میدان مسابقه را chareta میخواندند. مسافتی كه مردی سوار بر اسبی خوب در یك روز میپیمود، واحد طول مورد استفادهی این مردم بود (یشت 5/4).
صفات و مشخصات یك اسب خوب چنین بود: تندی، تحمل و طاقت، و تیزبینی. از رنگهای اسب، رنگ سپید بیشتر پسندیده و ستوده بود، سپس خرمایی مایل به خاكستری (سمند)، سرخ قهوهای، قهوهای تیره، و سیاه. اوستا قواعد سخت و دقیقی را برای پرورش، تیمار، آموزش، و تغذیهی اسبها و پاییدن آنها از آسیب و بیماری مقرر داشته بود (نگاه كنید به Duzd-sar-nizad Nask* چنان كه در دینكرد 8/24 به بعد خلاصه شده و Nikatum Nask، همان، 8/19، 40).
نظرات شما عزیزان: