درود بر پارسی زبانان
جمهوری اسلامی ایران نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر .«امام خمینی (ره)»

 

فریدون

فریدون پادشاه پیشدادی بود که با یاری کاوه آهنگر بر ضحاک ستمگر چیره شد. او پادشاه جهان گشت و آنگاه جهان را میان سه پسرش سلم؛تور و ایرج بخشید.در شاهنامه از شاهان ستوده و نیک ایران است.فردوسی او را نمادی از نیکویی و داد و دهش می‌‌داند:

فریدون فرخ فرشته نبود

ز مشک و ز عنبر سرشته نبود

بداد و دهش یافت آن نیکوئی

تو داد و دهش کن فریدون توئی


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 5 شهريور 1390برچسب:, :: 19:56 :: توسط : The M.F

 

علی شریعتی

علی شریعتی (۳ آذر ۱۳۱۲ - ۲۹ خرداد ۱۳۵۶) نویسنده و جامعه‌شناس و از روشنفکران ایران است.

زندگی

علی شریعتی در سوم آذر سال ۱۳۱۲ در مزینان، یک روستای سنتی کوچک، کنار کویر، در نزدیکی سبزوار دیده به جهان گشود. پدرش محمد تقی شریعتی، موسس کانون حقایق اسلامی و مادرش زهرا امینی، زنی روستایی متواضع و حساس بود. پدر پدر بزرگ علی، ملاقربانعلی، معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده ملاهادی سبزواری محسوب می‌شد.

در سال ۱۳۳۱، اولین بازداشت او رخ داد و این اولین رویارویی او و نظام حکومتی بود. در تاریخ ۲۴ تیر سال ۱۳۴۷ با پوران شریعت رضوی، یکی از همکلاسی‌هایش ازداوج کرد.

شریعتی تحصیلات دانشگاهی خود را در مشهد گذراند و تحصیلات عالی خود را در سال ۱۳۴۱ در فرانسه و در رشته تاریخ و جامعه‌شناسی مذهبی ادامه داد. در سال ۱۳۴۳ به ایران برگشت و در مرز دستگیر شد. حکم دستگیری از سوی ساواک بود و متعلق به ۲ سال پیش یعنی در هنگام خروج از ایران که به همان دلیل معلق مانده بود و در عین حال لازم‌الاجرا بود. بعد از بازداشت به زندان قزل‌قلعه در تهران منتقل شد. اوائل شهریور همان سال بعد از آزادی به مشهد برگشت.

از آبان ماه ۱۳۵۱ تا تیر ماه ۱۳۵۲، دکتر به زندگی مخفی روی آورد. ساواک به دنبال او بود و از تعطیلی به بعد، متن سخنرانی‌های دکتر با اسم مستعار به چاپ می‌رسید. در تیر ماه ۱۳۵۲، دکتر در نیمه شب به خانه‌اش مراجعه کرد و دو روز بعد به شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. بعد از آن روز به مدت ۱۸ ماه به انفرادی رفت.

شریعتی سپس در فروردین سال ۱۳۵۲ تحت شرایط ویژه‌ای آزاد شد که بر طبق آن اجازه تدریس، انتشار، و یا برپایی گردهمایی را چه به صورت خصوصی و چه عمومی نداشت. علاوه بر این، ساواک کلیه تحرکات او را به شدت زیر نظر داشت.

شریعتی این شرایط را نپذیرفت و تصمیم به هجرت از ایران گرفت. اما سه هفته بعد از ورود به سواتهمپتون انگلستان، به طرز مشکوکی از دنیا رفت. دلیل رسمی مرگ وی حمله قلبی اعلام شد، اما بسیاری از طرفداران و خانواده او معتقد بودند که ساواک مسوول مسقتیم مرگ شریعتی است. هرچند مدارکی که این اتهام را به طور قطع اثبات کند هرگز بدست نیامد، اما هنوز در ایران بسیاری از او با نام شهید یاد می‌کنند. شریعتی بر خلاف وصیت خود که خواسته بود بود وی را در حرم امام هشتم شیعیان در مشهد دفن کنند، در حرم زینب، دختر علی پسر ابوطالب، در شهر دمشق به خاک سپرده شد.

اندیشه‌ها

شریعتی یکی از متفکران مسلمان بود و درعین حال، رویکردی نقادانه نسبت به برخی از باورهای مذهبی داشت که به زعم او ریشه‌های اسلامی نداشتند. او به‌طور خاص، تشیع صفوی را مظهر سنت مسخ شده می‌داند و آن را توام با اسارت‌پذیری، خرافه، تقلید و جبرگرایی معرفی می‌کرد. وی همچنین از نگاه سطحی به مدرنیته نیز انتقاد می‌کرد و معتقد بود که راه پیشرفت و ترقی ملت‌های شرقی، متفاوت از راهی است که غرب پیموده‌است. البته استفاده آگاهانه از تجربیات مدرنیته در غرب، مورد پذیرش شریعتی قرار داشت.



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 3 شهريور 1390برچسب:, :: 19:52 :: توسط : The M.F

 

جمشید

جمشید یکی از پادشاهان اسطوره‌ای ایرانی‌است و قدمتی بس کهن دارد. نام او در اوستاو متون پهلوی و متنهای دوران اسلامی آمده‌است. در اسطوره‌های ایرانی کارهایی سخت بزرگ به او نسبت داده شده‌است. در شاهنامه، جمشید، فرزند طهمورث و شاهی فرهمند است که سرانجام به خاطر خودبینی و غرور فرّه ایزدی را از دست می‌دهد و به دست ضحاک کشته می‌شود.

جمشید در اوستا

جمشید در اوستا پسر ویونگهنت (ویونگهان) است.نام او در اوستا به گونه ی ییمَ آمده است.واژه ی جمشید از دو بهره ساخته شده است، جم و شید ، جم دراوستایی برابر با همزاد و شید برابر با خورشید به کار برده می شود.

در فرهنگ واژه های اوستا در پی نام جمشید چنین آمده است :

«جمشید : دوران تابندگی و درخشش زندگی آریاییان. زمان جمشید زمانی بود که در آن مردمان به زدن خشت و ساختن ایوان و گرمابه و شهر، جام ها و آوند های سفالین، رشتن و بافتن ابریشم و کتان و پنبه، بر آوردن گوهر ها از دل سنگ، ساختن کشتی و بو و عطر و می و ......دست یافتند.

و چون خوش گذرانی در آن دوران به نهایت رسید با ستم بابلییان (ضحاک) روزگار خوش آریاییان در نوردیده گشت و جمشید یا کشور آریایی به دست برادرش به دو نیمه شد و ضحاکیان (بابلیان) هزار سال بر ایران زمین با ستم و سوختن و کشتن فرمانروایی کردند.»

بر پایه گزارش اوستا، زاده شدن جمشید، پاداشی بود که اهورامزدا در پی آماده ساختن نوشابه ی هَوم برای نخستین بار بدست ویونگهان، پدر جمشید، به او داده شد. در اوستا هات ۹ ، چنین می خوانیم :

«زرتشت بدو گفت : درود بر هَوم ِ ! ای هَوم ِ ! کدامین کس ، نخستین بار در میان مردمان جهان استومند ، از تو نوشابه برگرفت؟ کدام پاداش بدو داده شد و کدام بهروزی بدو رسید؟»

«آنگاه هَوم ِ اَشَوَن دوردارنده ی مرگ ، مرا پاسخ گفت :

نخستین بار در میان مردمان جهان استومند ، « ویونگهان » از من نوشابه برگرفت و این پاداش بدو داده شد و این بهروزی بدو رسید که او را پسری زاده شد : «جمشید » خوب رمه ، آن فره مندترین مردمان ، آن هور چهر ، آن که به شهریاری خویش جانوران و مردمان را بی مرگ و آبها و گیاهان را نخشکیدنی و خوراکها را نکاستنی کرد.»

«به شهریاری جم دلیر ، نه سرما بود ، نه گرما ، نه پیری بود ، نه مرگ و نه رشک دیو آفریده. پدر و پسر ، هر یک [به چشم دیگری ] پانزده ساله می‌نمود. [چنین بود ] به هنگامی که جم خوب رمه پسر ویونگهان شهریاری می کرد.»

گزارش اوستا در آبان یشت، کرده ی هفتم، از چگونگی خواستار شدن جمشید پادشاهی را از اردویسور آناهیتا و دست یابی او به پادشاهی، چنین است :

جمشید خوب رمه در پای کوه هُکَر، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند او را پیشکش آورد...

و از وی خواستار شد:

ای اَرِدویسوَر اَناهیتا ! ای نیک ! ای تواناترین ! مرا این کامیابی ارزانی دار که من بزرگترین شهریار همه­ی کشورها شوم؛ که بر همه­ی دیوان و مردمان [ دُروَند ] و جادوان و پریان و «کَوی»ها و «کَرَپ»های ستمکار چیرگی یابم؛ که من دیوان را از دارایی و سود - هر دو - و از فراوانی و رمه - هر دو - و از خشنودی و سرافرازی - هر دو - بی بهره کنم.

اَرِدویسوَر اَناهیتا - که همیشه خواستار زَور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند - او را کامیابی بخشید.

پادشاهی جمشید دورانی بوده که در آن نه سرما و نه گرما ی بسیار بوده و جهان از مرگ ِ دیو آفریده پاک بوده است.(آبان یشت . ۵-۲)

بنا بر گزارش اوستا، جمشید پادشاهی بود که آریاییان را پس از یخبندانی بزرگ از سرزمین های سرد به بیرود، به سوی ایرانویج (مرکز نژاد و تخمه ی آریا) رهنمون شد.

چکیده ی این گزارش چنین است که :

«اهورامزدا با جمشید هشدار می دهد که مردمانش گرفتار سه زمستان و یخ بندان هراس انگیز خواهند شد که در پی آن همگی زیوندگان از مردمان و جانوران و گیاهان نابود خواهند گشت. به راهنمایی اهورامزدا و برای چاره اندیشی در برابرچنین تبهکاری مرگباری، جم پناهگاهی ساخت که آن را ورجم کرد گویند و تخمه ی گونه های جانوران و گیاهان و بهین مردمان را به آن جا برد و به دور از سرما و گزند آن نگاه داشت تا پس از به پایان رسیدن آن سرد زمستان های مهیب، که در پایان هزاره ی اوشیدر پیش می آید و در پی گزند رسانی های دیو ملکوس مردم و جانوران مفید نابود می شوند، در های این پناهگاه را بگشاید و دوباره جهان آبادان و آکنده از به گزیده ی زیوندگان نژاده و نیک تبار گردد.

پس جمشید چنان کرد و زمستان سخت فرا رسید، سی سد سال مردن به جم لابه می کردند که مردم و جانوران افزون شده اند و در ور جای نمی گیرند. پس جمشید از کوه ور بالا رفته و با گفتن واژه ی سپندارمذ سه بار چوبدستش را بر زمین کوبید و با زمین چنین گفت که : فراز رو و فراخ شو، پس زمین در سه پستا (نوبت) فراخ شد.

پس از پایان سرما و یخ بندان، و با بازگشت زیوندگان از ورجم کرد به زمین زندگی دوباره بر زمین رونق گرفت و جهان از مردمان نیکو سرشت پر شد. کشت زار ها سبز شدند و شرسار از گیاهانی شفا بخش که دشمن بیماری ها هستند و آن ها را از بین می برند. دیگر نه بیماری مرگ بار بود و نه تباهی و سیاه کاری. مرگ تنها در پی پیری روی می نمود یا کشته شدن. و به این گونه بزرگ ترین و کارا ترین سلاح اهریمن که مرگ است ناتوان شد و نیروی خود را از دست داد.»

از این پناه گاه در اوستا با نام ور ِجم کرد یاد شده است. وَر در زبان اوستایی برابر با جای سر پوشیده، پناهگاه، غار است و کِرِتَ (کرد) برابر با فراهم کردن، پایه گذاشتن، ساختن است که ورجم کرد برابر می شود با پناهگاهی که جمشید ساخت.

در اوستا جمشید با دو پاژنام هووتور و سریره آمده است که هووتور برابر با دارنده ی گله و رمه ی خوب و سریره برابر با زیبا است.

در پایان کار و در پی یورش بابلیان (ضحاکیان) جمشید به دست ضحاک با ارّه به دو نیم شد. در اوستا واژه ی ییمُو کِرِنت برابر است با : آنکه جمشید را به دو نیم کرد.

جمشید در شاهنامه

در شاهنامه جمشید فرزند تهمورث و شاهی فرهمند است که سرانجام در پی خود بینی، فره ایزدی را از دست می دهد و به دست ضخاک کشته می شود.

پادشاهی جمشید در شاهنامه هفت صد سال است. کارهایی که انجام آن در شاهنامه به او نسبت داده شده است:

ساختن ابزار جنگ:

بر پایه گزارش شاهنمامه نخستین کاری که جمشید پیش گرفت ساختن ابزار جنگ بود تا خود را بدان ها نیرو بخشد راه را بر بدی ببندد.آهن را نرم کرد و از آن خود و زره و جوشن و خفتان و برگستوان ساخت.

پوشش مردمان:

سپس به پوشش مردمان گرایید و از کتان و ابریشم و پشم جامه ساخت و رشتن و بافتن و دوختن و شستن را به مردمان آموخت.

بخش کردن مردمان به چهار گروه:

پس از آن پیشه های مردمان را سامان داد و پیشه وران را گرد هم آورد. آنان را به چهار گروه بزرگ بخش نمود : مردمان دین که کارشان پرستش بود و ایشان را در کوه ها جای داد. دو دیگر جنگاوران، سه دیگر برزگران و دیگر کارگران و دست ورزان.

ساختمان سازی و خشت زنی:

دیوان که در فرمانش بودند را گفت تا خاک و آب را به هم آمیختند و گل ساختند و آنرا در قالب ریختند و خشت زدند. پس سنگ و گچ را به کار برد و خانه و گرمابه و کاخ و ایوان بر پا کرد.

بر آوردن گوهر:

چون این کارها کرده شد و نیاز های نخستین مردمان برآمد، جمشید در فکر آراستن زندگی مردمان در آمد. سینه ی سنگ را شکافت و از آن گوهر های گوناگونی چون یاقوت و بیجاده و فلزات گران بها چون زر و سیم بیرون آورد تا زیور زندگی و مایه خوشدلی مردمان باشد.

بر آوردن بوهای خوش:

آن گاه در پی بوهای خوش بر آمد بر گلاب و عود و عنبر و مشک و کافور دست یافت.

ساختن کشتی و دریا نوردی:

پس در اندیشه ی گشت و سفر افتاد و دست به ساختن کشتی برد و بر آبها دست یافت و سرزمین های ناشناخته را یافت.

جشن نوروز:

بدینسان جمشید با خردمندی به همه ی هنر ها دست یافت و بر همه کاری توانا شد و خود را در جهان یگانه یافت. آن گاه انگیزه ی برتری و خود بینی در او بیدار شد و در اندیشه ی پرواز در آسمان افتاد:

فرمان داد تا تختی گران بها برایش ساختند و گوهر بسیار بر آن نشاند و دیوان که بنده ی او بودند تخت را از زمین برداشتند و بر آسمان برافراشتند. جمشید در آن چون خورشید تابان نشسته بود و این همه به فر ایزدی می کرد. جهانیان از شکوه و توانایی او خیره ماندند، گرد آمدند و بر بخت و شکوه او آفرین خواندند بر او گوهر افشاندند و آن روز را که نخستین روز از فروردین بود، نوروز خواندند.

رفتن فره ایزدی از جمشید و تاختن ضحاک بر ایران زمین:

از آن پس جمشید به خودکامه گی گرایید و فره ایزدی از او رخت بست و کار پادشاهی به نابسامانی رسید و ضحاکیان به ایران زمین تاختند :

بر او تیره شد فره ایزدی

به کژی گرایید و نا بخردی

پدید آمد ازهر سویی خسروی

یکی نامجویی ز هر پهلوی

سپه کرده و جنگ را ساخته

دل از مهر جمشید پرداخته

کی اژدها فش بیامد چو باد

به ایران زمین تاج برسر نهاد

 

گریختن جمشید از ضحاک:

پس جمشید از ایران گریخت و تا صد سال کسی از او با خبر نبود تا گماشتگان ضخاک او را در دریای چین یافتند و به پیش ضحاک بردند و او جمشید را با ارّه به دو نیم کرد:

صدم سال روزی به دریای چین

پدید آمد آن شاه ناپاک دین

چو ضحاکش آورد ناگه به چنگ

یکایک ندادش زمانی درنگ

به ارش سراسر به دو نیم کرد

جهان را ازاو پاک بی بیم کرد

 

جمشید در نوشته های فارسی میانه

از جمشید در نوشته های فارسی میانه بسیار یاد شده است.

فارس نامه:

ابن بلخی در فارس نامه تخت جمشید را ساخته ی جمشید دانسته و می گوید :

هر کجا صورت جمشید به کنده گرد کنده اند، مردی بوده است قوی، کشیده ریش و نیکو روی و جعد موی و در بعضی جاها صورت او گرد است و چنان است که روی در آفتاب دارد.

نوروز نامه:

خیام در نوروز نامه پیدایش می را به دست یکی از نزدیکان جمشید به نام شاه شمیران دانسته است.

نفایس الفنون فی عرایس العیون:

در نفایس الفنون فی عرایس العیون نوشته ی محمد ابن آملی پیدایش می به دست جمشید دانسته شده است :

عضد الدوله از صاحب ابن عباد می پرسد اول کسی که شراب بیرون آورد که بود ؟ او جواب داد که جمشید جمعی را بر آن داشت تا نباتات و درختان گوناگون را بکارند و ثمرات آن را تجربه نمایند. چون میوه ی رز چشیدند در او اذتی هر چه تمام تر یافتند و چون خزان شد در میوه ی رز استحاله ای پدید آمد. جمشید دستور داد تا آب آن را بگیرند و در خمره کنند. پس از اندک مدتی در خمره آن تغییر حاصل شد « و از اشتداد غلیان حلاوت او به مرارت پیدا شد». جمشید در آن خمره را مهر کرد و دستور داد که هیچ کس از آن ننوشد، زیرا می پنداشت که زهر است. جمشید را کنیزک زیبایی بود که مدت ها به درد شقیقه مبتلا گشته و هیچ یک از اطبا نتوانستند او را معالجه کنند. با خود گفت مصلحت من در آن است که قدری از آن زهر بیاشامم و از زحمت وجود راحت شوم. قدحی پر کرد و اندک اندک ازآن آشامید. چون قدح تمام شد اهتزازی در او پدید آمد، قدحی دیگر بخورد، خواب بر او غلبه کرد. خوابید و یک شبانه روز در خواب بود. همه پنداشتند که کار او به آخر رسید. چون از خواب برخاست از درد شقیقه اثری نیافت. جمشید سبب خواب و زوال بیماری پرسید. کنیزن حال باز گفت. جمشید جمله ی حکما را گرد کرد و جشنی بر پا نمود و خود قدحی بیاشامید و بفرمود تا به هر یک قدحی دادند. چون یکی دو دور بگردید، همه در اهتزاز در آمدند و نشاط می کردند و آن را شاه دارو نام نهادند و در آن راه مبالغه می نمودند و در خوردن افراط می کردند.

همچنین گویند که جمشید جامی داشت که آن را جام جهان نما می گفتند و در آن احوال ملک خویش میدید.

از جام جم یا جام جهان نما در ادبیات فارسی نشانه های بسیاری می توان یافت که پرداختن به آن ها از حوصله ی این نوشتار بیرون است.


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 3 شهريور 1390برچسب:, :: 19:51 :: توسط : The M.F

 

خط میخی

 به آن دسته از خطوط (دبیره‌ها) گفته می‌شود که نمادهایی شبیه میخ دارند. خطوط میخی متفاوتی وجود دارند که برای نوشتن زبانهای مختلفی به کار می‌روند. از گونه‌های مختلف خط میخی می‌توان به میخی سومری، اکدی، ایلامی، اوگاریتی اشاره کرد و همچنین خط میخی هخامنشی که برای نوشتن فارسی باستانی بکار می‌رفته است. تمام خطوط میخی که تا کنون رمزگشایی شده‌اند از چپ به راست نوشته می‌شوند. این خط که برخی معتقدند مبنایی اندیشه‌نگاشتی دارد، در همه کشورهای آسیای غربی بکار می‌رفته است. پژوهشگران، سومریان را ابداع کننده ی خط میخی می‌دانند.

خط میخی هخامنشی

خط میخی هخامنشی به احتمال زیاد توسط داریوش بزرگ ایجاد شده است. این نوع خط میخی که متشکل از 36 علامت است. آخرین نوع خط میخی‌است که ابداع شده است (در سده‌ ی ششم پیش از میلاد). این خط برای نوشتن کتیبه‌های هخامنشی به کار رفته است. خط میخی هخامنشی خطی نیمه الفبایی نیمه هجایی است به علاوه ی ۸ اندیشه‌نگاشت که برای لغات پر استفاده مثل شاه، کشور و اهورامزدا به کار می‌روند. این خط از ساده‌ترین خطوط میخی است. تنها خط میخی اوگاریتی است که از آن ساده تر است و صد در صد الفبایی است. این خط همکنون در استاندارد یونیکد (۴٫۱) پذیرفته شده و بازه‌ای به آن اختصاص داده شده است.


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 31 مرداد 1390برچسب:, :: 19:44 :: توسط : The M.F

 

به تاریخ وطن بنگر به آن آداب و آن فرهنگ                

به آن شاه جهان دیده به آن دنیای رویایی

 

چو فتح مصر و بابل ها ، به جنگ شرق و غربی ها         

ولی هیچ شهر آبادی نرفته سوی ویرانی

 

بود کوروش ذولقرنین ، بود محبوب در هر دل               

اگر با چشم دل بینی ، شوی سرباز ایرانی

 

نکرد توهین به هیچ دینی ، نکرد اجبار هیچ رسمی                 

نساختش او به هیچ عنوان مکانی را به اجباری

 

نِبِشت منشور معروفش ، بداد حق را به حقدارش           

با تمام قدرت و زورش بماند همواره مزدایی

شعر از رضا اصانلو


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 30 مرداد 1390برچسب:, :: 19:43 :: توسط : The M.F

 

کوروش پس از تاسیس یک حکومت بزرگ، شامل ممالک متمدن و نیرومند شرق نزدیک و میانه، و تامین حیثیت و افتخاری بزرگ برای خود و اعقاب خویش، در سال 520 قبل از میلاد پس از 70 سال عمر در کمال عزت و نیکنامی درگذشت. تقریبا" تمام مورخان و سیاحان و خاورشناسان از این مرد به نیکی یاد کرده اند.

هرودوت کوروش را پدری مهربان و رئوف می داند که برای رفاه مردم کار می کرد. وی می نویسد : "کوروش پادشاهی بود ساده، جفا کش، بسیار عالی همت، شجاع و در فنون جنگ ماهر، که ایالت کوچک فارس را یک مملکت بزرگ نمود. مهربان بود و با رعایا سلکوک مشفقانه و پدرانه می نمود. بخشنده، خوشمزاج و مودب بود و از حالت رعیت آگاهی داشت."

در جایی دیگر او را آقای تمام آسیا می خواند و می نویسد : "هنگام پادشاهی کوروش و کمبوجیه قانونی راجع به باج و مالیات وضع نگردیده بود، بلکه مردمان هدایا می آوردند. تحمیل باج و مالیات در زمان داریوش معمول گردید، لذا پارسیان می گفتند که داریوش تاجر، کمبوجیه آقا و کوروش پدر بود. اولین را به آن جهت که سود طلب بود، دومین را چون سختگیر و با نخوت بود و سومین (کوروش) را به واسطه اینکه ملایم و رئوف بود و همیشه خیر و خوبی ملت را هدف قرار می داد، پدر می خواندند."

گزنفون می نویسد : "او سطوت و رعب خود را در تمام روی زمین انتشار داد، بطوری که همه را مات و مبهوت ساخت. حتی یکنفر هم جرات نداشت که از حکم او سرپیچی کند و نیز توانست دل مردمان را طوری برخود کند که همه میخواستند جز اراده او، کسی بر آنها حکومت نکند."

همین مورخ در مطلبی دیگر می آورد که : "کوروش خوش قیافه، خوش اندام، جوینده دانش، بلند همت، با محبت و رحیم بود. شداید و رنج ها را متحمل می شد و حاضر بود با مشکلات مقابله کند ... کوروش دوست عالم انسانیت و طالب حکمت و قوی الاراده، راست و درست بود ... باید اذعان نمود که کوروش تنها یک فاتح چیره دست نبود، بلکه رهبری خردمند و واقع بین بود و برای ملت خود پدری مهربان و گرانمایه به شمار می رفت."

ریچار فرای معتقد است که : "یک صفت دوران حکومت کوروش همانا اشتیاق به فراخوی ها و سنت های مردم فرودست و فرمانبر شاهنشاهی و سپاسداری دین و رسم های ایشان و میل به آفریدن یک شاهنشاهی آمیخته و بی تعصب بود. صفت دیگرش ادامه سازمانها و سنت های شاهان گذشته یعنی مادها بود. با این تفاوت که فقط کوروش جانشین استیاک گشته بود. چرا که بیگانگان شاهنشاهی هخامنشیان را همان شاهنشاهی مادی و پارسی می دانستند."

همچنین خاورشناسان بسیار دیگری راجع به کوروش نظر داده اند که بیان همه آنها خارج از حوصله این مطلب است. در اینجا به یک نکته مهم می پردازیم و آن اینکه مولانا ابولکلام آزاد، ضمن تفسیر چند آیه از سوره کهف معتقد است که ذولقرنین در آیات قرآنی اشاره به همان کوروش هخامنشی است.

نکته جالب دیگر آنکه در آرامگاه کوروش کبیر این عبارت نوشته شده است : "ای انسان هر که باشی و از هر کجا که بیایی، زیرا که می دانم خواهی آمد، من کوروش هستم که برای پارسیان این دولت وسیع را بنا کردم. پس بدین مشتی خاک که تن من را می پوشاند رشک مبر

پلوتارک از دیگر مورخین در این باره می نویسد که : "اسکندر پس از حمله و خواندن این جملات بسیار متاثر شد و چون دید که درب آرامگاه کوروش را گشوده اند و تمام اشیاء گرانبهایی را که با او دفن شده است ربوده اند، دستور داد تا مرتکب را بکشند."


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 30 مرداد 1390برچسب:, :: 19:42 :: توسط : The M.F

 

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است . (اشو زرتشت)

مطالب و موارد زیر از پایه های هر دینی می باشد که اگر کسی هر یک از این موارد را نپذیرد نمی تواند ادعا کند که دینی الهی دارد.

1- ایمان به خدای یگانه و دوری از شرک و بت پرستی .

2- ایمان به معاد و سرای آخرت و پاداش و جزای عادلانه ی انسان ها در آن سرا .

3- اعتقاد به عادلانه بودن نظام هستی .

4- ایمان به فرستادگان الهی و راهنمایان دین .

5- عبادت و بندگی خداوند با انجام فرایض دینی .

6- کسب مکارم اخلاقی مانند : تقوا ، عفاف ، صداقت ، کرامت نفس .

7- دوری از رذایل و زشتی های اخلاقی مانند : ظلم ، نفاق ، دروغ و ریا .

8- برپایی نظام اجتماعی بر اساس عدل .

هیچ پیامبری نیامده است مگر این که بر این محور ها تکیه کرده و مردم را به این امور فراخوانده است . به همین جهت است که می گوییم محتوی اصلی دعوت پیامبران یکسان بوده است و همه ی آن ها آورنده ی یک دین از جانب خدایی یگانه بوده اند .

اگر از نظر شما حتی یکی از موارد فوق در دینی نباشد یا باید در الهی بودن آن شک کردن و یا به احتمال زیاد آن قسمت تحریف شده باشد .


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 30 مرداد 1390برچسب:, :: 19:41 :: توسط : The M.F

 

سرودهای اوستایی، به ویژه یشت‌های كهن، حاوی ستایش‌های بسیاری درباره‌ی "اسب" (هندواروپایی: ek'uo*، اوستایی: aspa، پارسی باستان: asa/aspa، پارسی میانه: اسپ) هستند. اسبان تندرو از جمله‌ی بیش‌ترین عطایای خواستار شده‌ای بودند كه Ashi، ایزدبانوی نبك‌بختی، می‌بخشید (یشت 17/12). خود ایزدان نیز دارای اسبانی زیبا بودند: "چهار تیزپای (اسب) تك‌رنگ، سپید، جاودانه، پرورش یافته با خوراكی مینَوی، با سم‌های پیشین نعل شده با طلا و سم‌های پسین نعل شده با نقره" گردونه‌ی میترا را می‌كشیدند (یشت 10/125)؛ چهار اسب سپید نیز گردونه‌ی Sraosha (سروش) را می‌كشیدند (یسن 57/27 به بعد). ایزدِ سرور اسب‌ها، Durvaspa ="دارای اسبان درست" نام داشت، در حالی كه Verethraghna (ورثرغنه، بهرام) و Tishtriya (تیشتر)، ایزد به جنبش درآورنده‌ی ابرها، به شكل و هیأت اسبی به رنگ سرخ روشن نمایان می‌شدند (یشت 14/9؛ 8/18).

از اسب اصولاً برای كشیدن گردونه‌های جنگی استفاده می‌شد، اما كاربرد تدریجی آن به صورت یك جانور سواری در اوستا گواهی شده است، كه برپایه‌ی آن، برخی از پهلوانان به میدان‌های جنگ یا محل‌های قربانی كردن، "سوار بر اسب" وارد می‌شدند (مانند یشت 5/51؛ 10/11؛ یسن 11/2). اسب‌ها به درگاه ایزدان نیز قربانی و فدیه می‌شدند. آبان یشت از بسیاری از شاهان و پهلوانان ایرانی كه یك‌صد اسب، یك‌هزار گاو، و ده هزار گوسفند به پیشگاه Aredvi Sura Anahita قربانی می‌كردند و او را از برای بخشش‌هایی ویژه فرامی‌خواندند، یاد و تجلیل می‌كند. این گونه ذكرها به خوبی به ارزش اسب‌ها دلالت می‌كنند، و در واقع، یك قطعه‌ی اوستایی گزارش می‌دهد كه اسبی عالی (aghryo.temo) ارزشی معادل هشت گاو آبستن داشت.

جامعه‌ی ایرانی به چهار طبقه تقسیم می‌شد: دینیاران، كشاورزان، افزارمندان، و گردونه‌رانان (rathaeshtar، یعنی، جنگ‌جویان) (یسن 19/17). ظاهراً مردم اوستایی مسابقات ارابه‌رانی و اسب‌سواری اجرا می‌كردند، و میدان مسابقه را chareta می‌خواندند. مسافتی كه مردی سوار بر اسبی خوب در یك روز می‌پیمود، واحد طول مورد استفاده‌ی این مردم بود (یشت 5/4).

صفات و مشخصات یك اسب خوب چنین بود: تندی، تحمل و طاقت، و تیزبینی. از رنگ‌های اسب، رنگ سپید بیش‌تر پسندیده و ستوده بود، سپس خرمایی مایل به خاكستری (سمند)، سرخ قهوه‌ای، قهوه‌ای تیره، و سیاه. اوستا قواعد سخت و دقیقی را برای پرورش، تیمار، آموزش، و تغذیه‌ی اسب‌ها و پاییدن آن‌ها از آسیب و بیماری مقرر داشته بود (نگاه كنید به Duzd-sar-nizad Nask* چنان كه در دین‌كرد 8/24 به بعد خلاصه شده و Nikatum Nask، همان، 8/19، 40).


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 30 مرداد 1390برچسب:, :: 19:40 :: توسط : The M.F

 

مفسران جدید متون اوستای كهن مایل به كمینه ساختن وجود یا اهمیت آخرت شناسی در آن‌ها هستند. این پژوهش‌گران گاثاها را اصولاً متونی آیینی، و در روح و جوهره نزدیك و شبیه به سرودهای ودایی می‌دانند كه هدف پیشوای دینی از آفرینش آن‌ها، فراهم آوردن نیك‌بختی و حمایت [ایزدان] برای خود و جهان است. طرف‌دار چنین دیدگاهی، "هلموت هومباخ" (Helmut Humbach) است، هر چند وی اهمیت اندكی بدان بخشیده است (Die Gathas des Zarathustra, Heidelberg, 1959, I, p. 74)، و "ژان كلنز" (Jean Kellens) كه وجود آخرت شناسی خاصی را در بافت آیینی گاثاها پذیرفته است ("L'eschatologie mazdeenne ancienne" in S. Shaked and A. Netzer, eds., Irano-Judaica 3, 1994, pp. 49-53). با وجود این، دیگر پژوهش‌گران از سنت زرتشتی در بازیابی پیش‌آگاهی برخی از انگاره‌های اصلی آخرت شناسی در گاثاها، كه سپس‌تر توسعه یافته و جایگاهی مركزی را در دین زرتشتی به دست آورده است، پی روی می‌كنند. با وجود پیش‌رفت‌های كلان حاصل شده در فهم گاثاها، این متون هنوز بسیار پیچیده و مبهم‌اند و تفسیرهای گوناگون را برمی‌تابند.

در گاثاها اشاره‌ای وجود دارد به این آموزه كه فرد، به لحاظ آخرت شناختی، در برابر كردارهای خویش مسؤول و پاسخ‌گو است (یسن 31/14). انگاره‌هایی چون garo.demana، كه غالباً "خانه‌ی سرود" ترجمه شده (یسن 50/4، 51/15)، demana vanheush mananho "خانه‌ی منش نیك" (یسن 32/15)، یا anheush vahishta "بهترین هستی" (یسن 40/10، و با اطنابی توصیفی، 17-15) به نظر می‌رسد كه با پاداش دادن روح به جهت انجام دادن كارهای نیك مرتبط باشند. برعكس، "خانه‌ی دروغ" (druji demana)، جزایی است برای كردارهای بد (یسن 46/11، 49/11). این وضعیت دوزخی به صورت «زندگی دراز در تاریكی، خورش پلید، [و] بانگ دریغ» (یسن 31/20) توصیف می‌شود. در یسن 33/1 و 49/4 ممكن است اشاره‌ای وجود داشته باشد به كیفر اختصاص داده شده به كسانی كه كردارهای بدشان از كارهای نیك‌شان فزون‌تر است. انگاره‌های بهشت و دوزخ در گاثاها با عبارات "بهترین [هستی]" (یسن 44/2)، و "بدترین" (یسن 30/4) بیان می‌گردد. پل آخرت شناختی با اصطلاح chinvato peretu [= پل گزینش] (یسن 32/15، 33/1، 46/11)، و نیز شاید به وسیله‌ی "آتش" (یسن 31/9) دلالت می‌شود. قاعدتاً نمی‌توان با اطمینان گفت كه در گاثاها، آخرت شناسی با اصطلاحات اختصاصی یا عمومی داوری (قضایی) نموده و دریافته می‌شود. به نظر می‌رسد Sraosha ("اطاعت") ایزدی است كه به طور بسیار نزدیك و عمیقی با موضوع داوری و قضاوت در گاثاها مرتبط است.

یكی از اصطلاحات روشن آخرت شناختی در گاثاها Saoshyant، سودرسان آینده، است؛ اصطلاحی كه شاید در اصل برای خود زرتشت به كار رفته است (مانند یسن 46/3). هم‌چنین گاثاها به فلز گداخته (یسن 51/9، 33/1، 46/11) اشاره دارد كه، هر چند زمینه‌ی آن بسیار روشن نیست، اما می‌توان آن را در مفهومی كه پیرامون این انگاره در نوشتارهای پهلوی بسط و توسعه یافته است پذیرفت، كه برپایه‌ی آن، از یك داوری مكانیكی، كه به موجب آن مردم باید سراسر رودی از فلز گداخته را بپیمایند، نیكوكاران سالم و صحیح بیرون می‌آیند. واژه‌ی -yah نیز ممكن است به اصطلاحات آخرت شناختی در گاثاها متعلق باشد، كه، برپایه‌ی پیش‌نهاد "هرمان لومل" (Herman Lommel) می‌توان آن را "بحران، جدایی، خطر"، و در مفهوم حالتی آخرت شناختی، «اضطراب و نگرانی و دل‌واپسی [نسبت به فرجام حیات]» معنی كرد. این نكته كه آیا انگاره‌ی "رستاخیز" پیش‌تر در گاثاها شرح و بیان شده است، كاملاً روشن و آشكار نیست. اما لومل یسن‌های 30/7 و 34/14 را دلایل و نشانه‌های موجودیت این باور دانسته و در نظر گرفته است.


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 30 مرداد 1390برچسب:, :: 19:40 :: توسط : The M.F

 

داریوش ، پسر ویشتاسپ ، ملقب به داریوش بزرگ یا داریوش اول، سومین پادشاه هخامنشی بود. وی با کمک دیگر نجبای پارسی با کشتن گئومات مغ که به عنوان بردیا فرزند کوروش بزرگ بر تخت نشسته بود سلطنت را به خاندان هخامنشی بازگرداند. پس از آن به فرونشاندن شورشهای داخلی پرداخت. نظام شاهنشاهی را استحکام بخشید و سرزمینهایی چند به شاهنشاهی الحاق کرد. آغاز ساخت پارسه (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود. از دیگر کارهای او حفر ترعه‌ای بود که دریای سرخ را به رود نیل و از آن طریق به دریای مدیترانه پیوند می‌داد. مقبره ی او در دل کوه رحمت در مکانی به نام نقش رستم در مرودشت فارس (نزدیک شیراز) است. شهرت او در غرب به خاطر وقوع نبرد ناموفق ایرانیان با یونانیان در مکانی به نام ماراتن، در زمان اوست. در کل او پادشاه بزرگ و عادلی بود.

وقایع زمان داریوش بزرگ

داریوش در طول 36 سال پادشاهی خود اقداماتی به شرح ذیل انجام داد.

1- فرونشانی شورشیان داخلی و استحکام قدرت مرکزی: داریوش در طول 7 سال و 19 جنگ توانست شورشیان داخلی را فروبنشاند.از جمله شورشهای انجام گرفته می توان به شورش عیلام و شورش بابل اشاره نمود.

2- ساماندهی تشکیلات داخلی کشور: داریوش اهتمام فراوانی از خود برای ساماندهی تشکیلات داخلی کشور به خرج داد به طوریکه نظام تشکیلاتی که وی بنیان نهاد مدتها بعد با اندک تغییری توسط سایر حکومتها از جمله سلوکیه ، ساسانیان و حتی اعراب دنبال گردید.از جمله اقدامات داریوش در این زمینه می توان به ایجاد راه شاهی که سارد پایتخت لیدی را به شوش پایتخت هخامنشیان وصل می کرد، ضرب سکه دریک ، تقسیم قلمرو شاهنشاهی به قسمتهایی به نام ساتراپ و ... اشاره نمود.

3- لشگرکشی به سکستان: از جمله اقدامات داریوش لشگرکشی به سکستان بود که چندان توفیقی برای ایرانیان نداشت.

4- نبرد با یونانیان : نبرد با یونانیان در مواقعی به نفع سپاه ایران بود ولی در نبرد با دولت آتن در محلی به نام ماراتن سپاه ایران مجبور به عقب نشینی گردید.


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 30 مرداد 1390برچسب:, :: 19:39 :: توسط : The M.F
درباره تارنما
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و درود فراوان. این تارنما صرفا برای یاد آوری گذشته ی گهر بار ایران اسلامی می باشد . تاریخ و تمدنی که باعث افتخار ایرانیان شده است . ایرانیانی که در عصر جاهلیت دنیا یگانه پرست بودند . این دلیلی بر نژاد پرستی و تعصبات نژادی نیست بلکه به عنوان هم میهن تاریخ کشورمان را تحسین می کنیم. در این تارنما هیچ گونه هدف سیاسی یا تبلیغی نداشته و نخواهیم داشت . هم چنین به این اعتقاد راسخیم که برای نشان دادن سربلندی ایران عزیز هیچ نیازی به زیر پا گذاشتن ادب و همچنین توهین به اقلیت ها ی قومی در سرتاسر دنیا به ویژه در ایران اسلامی نمی باشد . پس از دوستان گرامی درخواست می کنم اگر مواردی غیر از موارد ذکر شده را در این تارنما مشاهده نمودند ، به این جانب اطلاع دهند . چو ایران نباشد تن من مباد . The M.F
واپسین پست ها
نگارندگان
دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا تارنمای این جانب را را با عنوان کوروش کبیر «پیامبر الهی» به آدرس the-great-cyrus.mihanblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 20
بازدید ماه : 375
بازدید کل : 5463
تعداد مطالب : 179
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1